تزریق آمپول در حال روزه...
❓مسئله: آقا تو رو خدا یه دفعه درستوحسابی برای ما توضیح بدین که تزریق آمپول روزه رو باطل میکنه یا نه؟
? باشه، حالا که قسم دادی، پس خوب گوش کن تا برات بگم:
1️⃣ اگه آمپول غذایی و تقویتی باشه:
? آیات عظام صافی، سیستانی، وحید و نوری: بهتر و مستحبه که از اینجور آمپولی اجتناب کنین؛ اما اگه بزنین، روزه باطل نمیشه.
? آیات عظام امام و خامنهای: بنابر احتیاط واجب، از زدن اینجور آمپولی خودداری کنین.
? آیتالله مکارم: اگه در رگ تزریق میشه، از زدن اینجور آمپولی خودداری کنین.
? آیتالله شبیری: روزهدار نباید آمپول تقویتی بزنه.
2️⃣ اگه آمپول دارویی و مثلاً برای بیحسی باشه:
?همه مراجع (غیر از مکارم و رهبری): اشکال نداره.
? آیتالله خامنهای: اگه عضلانی باشه، اشکال نداره؛ ولی اگه در رگ تزریق میشه، بنابر احتیاط واجب، از زدن اینجور آمپولی خودداری کنین.
? آیتالله مکارم: اگه عضلانی باشه، اشکال نداره؛ ولی اگه در رگ تزریق میشه، از زدن اینجور آمپولی خودداری کنین.
3️⃣ اگه واکسن باشه:
? همه مراجع: با توجه به اینکه واکسن نه غذاییه و نه در رگ تزریق میشه، تزریقش هیچ اشکالی نداره.
4️⃣ اگه سرم باشه:
? آیات عظام خامنهای و وحید: بنابر احتیاط واجب، در حال روزه از تزریق سرم غذایی خودداری کنین.
? آیات عظام صافی و سیستانی: بهتر و مستحبه که در حال روزه از تزریق سرم خودداری کنین؛ ولی اگه زدین، روزه رو باطل نمیکنه.
? آیتالله مکارم و شبیری: باید در حال روزه از تزریق سرم خودداری کنین.
⭕️ نکته: احتیاط واجب، یعنی توی این مسئله میتونیم به نظر مرجع اعلم بعد از مرجع خودمون عمل کنیم که فتوای قطعی داره.
? مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده
ماه مبارک رمضان ماه مهمانی جسم نیست...
❇️استاد شیخ حسین انصاریان:
?«ماه مبارک رمضان ماه مهمانی جسم نیست، در حالی که یازده ماه دیگر سال از این جهت ماه مهمانی جسم است، امّا ماه مبارک رمضان ماه مهمانی روح و باطن آدمی است… اصلاً پذیرایی مادّی در این ماه مدّ نظر نیست؛ ماه ضیافت الله را نباید بهطرف جسم برد تا این اشکال پیش بیاید که اگر ماه رمضان ماه مهمانی خداست، پس چرا باید گرسنه و تشنه باشیم. خودِ این گرسنگی و تشنگی که به نیّت روزه برای انسان تحقّق پیدا میکند، هزاران پاداش و ثواب نزد پروردگار دارد، پس این بهترین نوع پذیرایی است.»
خاکت را توتیای چشم قرار میدهیم...
ای قدس!
به تین و زیتون قسم
خار و خس را از وجودت میگیریم و با عطر و گلاب شست و شویت میدهیم.
خاک پاکت را از چنگال قبطیان آزاد میکنیم و آن را توتیای چشمانمان قرار میدهیم.
تو فقط بمان و استقامت کن…
پیروزی نزدیک است و تو به زودی چون پرندگان در آسمان نیلگون رها و آزاد خواهی شد.
تو برای ما تبلور عشق و استقامت و پاکی هستی.
سنگهایِ ابابیلیت بر سر ابرهیان فرود میآیند و نابودشان میکنند…
تو از آن جهان اسلام هستی. ندایِ خوشِ “القدسُ لنا” را از سرتاسر سرزمینهایِ اسلامی بشنو که تو را صدا میزنند و نوایِشان لرزه برا اندامِ دزدانِ خونآشام میاندازد…
بمان و مقاومت کن که صبح سحر نزدیک است و پیروزی از آن تو است؛ این وعدهیِ حق است و در آن شکی نیست…
✍زهرا. یوسفوند مفرد
دلم این روزها بیتابتر از...
دلم این روزها بیتابتر از همیشه است، نمیدانم چه مرگش شده که اینگونه سر ناسازگاری را در پیش گرفته است!
میگویم:
دلم را گره بزنم به الغوثهای این شبها، اما هربار گره را باز میکند، غرقِ هیاهوی دنیا میشود و به دنبال زرق و برقِ خیرهکنندهاش میرود!
خیلی سربههوا شده است، گوشش را میپیچانم و میگویم:
“یک لحظه رام شو و اینجا بنشین تا از دنیایِ هزاررنگ برایت بگویم”
اما مگر گوش میدهد؟!
زیبایی این دنیا گوشش را کر کرده و چشمش را کور!
قرآن را باز میکنم و آیاتِ نویدبخش بهشت را برایش تلاوت میکنم.
به او میگویم:
بهایِ تو متاع ناچیز این دنیا نیست، درست است که زیبایش هوش از سرت میبرد؛ مست و مدهوش میشوی!
اما!
بدان إی عزیز من!
بهایِ تو بهشت و نعمتهای بهشتی است!
بهایِ تو لقاءالله است و خشنودی پروردگار!
بهایِ تو همنشینی با مادر سادات است و لبخند او!
سرش را پایین میاندازد و شرمنده از سربههوا بودنش، خیرهکنان به نقطهای چشم میدوزد!
از آشوب دلش میگوید و به پلهایِ خراب شده پشتِ سرش اشاره میکند!
اشک در چشمانش حلقه زده و منتظرِ تلنگری است تا بغضش سر باز کند و هرآنچه را این سالها اندوخته به مانند آتشفشانی به بیرون پرتاب کند!
من میدانم اگر فوران کند، گدازههایش تا چندین کیلومتری همه را خواهند سوزاند!
پس سعی میکنم
رامش کنم و از لطف پروردگار برایش بگویم!
از شبِ قدر و بیستوسوم ماه رمضان لب به سخن باز میکنم!
فرصتِ این شب را یادآوری میکنم و میگویم:
خداوند رحمان فرموده است:
“صدبار اگر توبه شکستی باز آی”
اغوشش را ببین چگونه باز کرده و امشب منتظر توست!
بیانصافی است عزیزکم که امشب هم دست رد به آغوشش بزنی و پشتِ به او به دنبالِ هوسِ زودگذر این دنیا روی!
سرش هنوز پایین است و با انگشتان دستش گلهای قالی را لمس میکند!
ادامه میدهم و میخواهم تا تنور داغ است نان را بچسبانم!
از رحمتِ بیاندازه مولا برایش میگویم.
از آیه سراسر امیدبخش و مهربانی پروردگار حرف میزنم!
به او میگویم:
خداوندت را ببین که با چه لفظی صدایت میزند؟!
“قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ “
او ندا میزند، “یا عبادی” إی بنده من!
آیا مهربانتر از این میتوان کسی را صدا زد؟!
پروردگار ادامه میدهد بر نفست اسراف کردی؟!
به دلم تشر میزنم اسراف کردهای که اینگونه سرکش شدهای، اسراف کردهای که اینگونه بنده عاصی گشتهای!
اما خدا با مهربانی میگوید:
از رحمتم ناامید مشو، آغوشم باز است، کافی است قدمی برداری!
تمام گناهانی که انجام دادی را میبخشم فقط کافی است یک قدم به سویم بیایی!
و
چه زیبنده است نام تو، غفار و رحیم بودنت!
✍زهرا. یوسفوندمفرد