سال نو پیشاپیش مبارک
گمنام در دجله
شهید مهدی باکری، شهیدِ گمنامی که از خدا خواست حتی جنازهاش یک ذره از خاک زمین را اشغال نکند!
خدا هم بخاطر اخلاص و ایمانش دعایش را مستجاب کرد و برای همیشه پیکرش در دجله از چشمها پنهان ماند و به مادرِ شهیدانِ گمنام پیوست.
مردی بود که برادر و غیربرادر برایش یک مفهوم داشت و به همه رزمندگان به چشم حمید نگاه میکرد. در عملیات خیبر به مهدی خبر میدهند برادرت حمید به درجه رفیع شهادت نائل شده است و میخواهیم پیکرش را به عقب برگردانیم؛ ولی شهید باکری اجازه نداد و جملهای تاریخی را بر زبان جاری کردند:
“همه آنها برادرایِ من هستند، اگه تونستید همه رو بر گردونید، حمید رو هم بیاورید، اگه نه بذارید حمید هم اونجا بمونه! “
او کسی بود که در مدت ۹ ماه شهردار بودن در ارومیه، خاطرات زیبایی از خود ثبت کرده و نشاندهندهی خدمات خالصانه او به مردم در این مدت کوتاه است.
خاطرات زیبایی که میتواند الگو برایِ همه کسانی باشد که وظیفهای را برعهده دارند!
سیل همه جا را فرا گرفته بود و هر لحظه بر شدت آبها افزوده میشد. خانههایِ زیادی ویران شده بودند. شهید باکری با شنیدن صدایِ پیرزنی از داخل یکی از خانهها به سویش دوید و شروع به تخلیه آب داخل خانه کرد. پیرزن گوشهای ایستاده بود و به جان جوانِ ناشناس دعا و نفرینش را نثار شهردار ارومیه میکرد!
مهدی کارش فقطوفقط برایِ خدا بود اهمیتی نداشت پیرزن او را تحسین کند یا نفرین دهد! کارش خالص برایِ خدا بود و حتی لب باز نکرد که بگوید:
“مادر، شهردار ارومیه خود من هستم! “
پ.ن: مهدی باکری در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندواب متولد شد و در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در شرق دجله، روستای حریبه در عملیات بدر به شهادت رسید.
“روحشان شاد و یادشان گرامی”
اسوه صبر
یا امام حسن عسکری
السلام علیک یا ابا محمد
یا حسن بن علی ایها الزکی و العسکری
امام_عسکری (علیه السلام)
زهر افتاده به جانِ جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا
تا به سرم مهدی جان
به لب خشکِ پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش
شعله ورم مهدی جان
قدحِ آب همینکه به لبم شد نزدیک
غمِ لب های حسین
زد شررم مهدی جان
قبل از آنی که به دل ،
زهر اثر بگذارد
کُشته از صحنه ی دیوار و درم
مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و
لب خشکیده و چوب
خون قلبم چکد از
چشم ترم مهدی جان
میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
شاعر: #سعید_خرازی