یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

امید به بخششت من را به عرفه رساند...

28 تیر 1400 توسط نردبانی تا بهشت

زغال‌فروش، زغال‌ها را بسته‌بندی می‌کرد. هرلحظه بر سیاهیِ دستان و لباس‌هایش افزوده می‌شد! 

زمینی که زغال بر رویش قرار داشت تا آنها را جمع کند و در کیسه بریزد، سیاهِ‌سیاه شده بود. 

وقتی کارش به اتمام رسید، شیلنگ آب را باز کرد و بعد از چندبار شستن، همه‌جا برق افتاد؛ انگار‌نه‌انگار قبلا سیاه و کِدر شده بود.

بارخدایا! 

امروز من حکم همان زغال‌فروش را دارم. 

او برایِ دنیایش و کسب درآمد، خود و لباسش را سیاه کرد و من در پیِ نفسم دویدم و این‌گونه قلبم سیاه گشت! 

نفس، گریز‌پای گشته بود و می‌دوید؛ من هم به دنبالش، تا شاید افسارِ گسیخته‌اش را در دستانم بگیرم، اما هربار بر زمین می‌خوردم و به دنبالِ دستی از غیب می‌گشتم تا بلندم کند! 

مولایِ من! 

امید به بخششت من را به عرفه رساند. آن‌هنگام که خودت گفتی:

“بنده من اگر از فیلترِ قدر گذشتی و فرصت توبه پیدا نکردی. 

یا نه! دوباره سمت گناه رفتی؛ در میانه‌ی راه، عرفه را برایت قرار دادم. پس بشتاب و باز آی که اغوشم به رویت باز است" 

و این من هستم سرافکنده‌تر از دیروز به سویِ درگاهت آمده‌ام! دستانم خالی است اما دلی دارم شکسته، چشمانی دارم امیدوار به رحمت تو و زبانی تا فریاد بزند و تو را طلب کند “یا غیاث المستغیثین" 

حال که دوباره این فرصتِ شست‌وشوی در آبِ معرفت و شناخت را به من عنایت کرده‌ا‌ی، من را دریاب و نگذار لحظه‌ای و کمتر از آنی با خود و نفسِ سرکشم تنها بمانم؛ که به بیراهه می‌روم و خود را در این دنیایِ پرهیاهو و زرق‌و‌برق آن، گم می‌کنم.

تو خود گفتی:

“صدبار اگر توبه شکستی باز آی”

حال من بعد از شکستن توبه، دوباره به آغوشِ پرمهرت پناه آورده‌ام و دستانم را در دستانت گره زده‌ام، من را دریاب که تنهایِ تنهایم!

✍زهرا.یوسفوند مفرد

 4 نظر

روز عرفه

08 مرداد 1399 توسط نردبانی تا بهشت

رسول گرامی اسلام “صلی الله علیه و آله”

خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمی کند.

 نظر دهید »

چگونه دعا کردن

26 اسفند 1397 توسط نردبانی تا بهشت

 ✳️طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. 

یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید. 
🌺حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟ 

گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری.
💥گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود دعا می کند اما با نقشه می رود، دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند. 
🌿گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند. 
🌷فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد. 

باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم. طول امل نباید داشته باشیم.
✨طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، بهتر از این نمی توانم باشم، چه کنم؟ 

می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.
🌷حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر. تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟

حضرت فرمودند: بله قبول می کنم. می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند.
🔅از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم.

بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟
🌸رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است. 

گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟ گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد. 

فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ی اموالم هم در اختیار توست.

📘ماخذ،کتاب بهترین شاگرد شیخ

 2 نظر
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • معاون فرهنگی نوشهر
  • فرهنگی
  • نورفشان
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 162
  • دیروز: 127
  • 7 روز قبل: 3937
  • 1 ماه قبل: 16306
  • کل بازدیدها: 440411

پربازدیدها

  • آشوبم، آرامشم تویی
  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • صداقت و راستی
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • صبح‌انتظار
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • نماز اول وقت

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس