عطریاس۱۶
31 تیر 1398 توسط نردبانی تا بهشت
#رمان_دوم #عطر_یاس #قسمت_شانزدهم با شنیدن حرفایِ حاجآقا، احساس کردم من رو گذاشتن تو کوره آجرسازی! حس کردم لپهام از شرم و حیا مثل گوجه شدند! خدایا حالا چه جوابی بهشون بگم؟! یه کم مِنمِن کردم و با لرزشی که تو صدام بود، گفتم:… بیشتر »