آسمان دلش گرفته و زمین از تشنگی لبانش خشکیده است. حرامیان و گرگصفتان خون از دندانهایشان میچکد. دندانهایشان را تیز کردهاند برای حمله کردن، اسبهایشان را نعل تازه زدهاند. هدف شومی را در سر میپرورانند. امروز به طفل ششماهه هم رحم نمیکنند. خدایا مگر این حرامیان طفل در خانه ندارند، گرگان صحرا هم اینقدر بیرحم نیستند. این حرامیان از گرگ هم پستترند.
به فرمودهی امام “علیهالسلام” اینان شکمشان از حرام پر شده است، برای این است که گوششان کر شده و ندای “هل من ناصر” مولا را نمیشنوند و چشمهایشان کور گشته که طفل ششماهه را هم نمیبینند.
گلها یکییکی پرپر میشوند و غریبی و تنهایی مولا بیشتر میشود. زنان و کودکان در اضطرابند. ساعات شوم چونان ابری در حال گذر است. امتحان و آزمایش سختی، خلایق در پیشروی دارند فقط عدهی کمی باید قهرمان میدان باشند. آنان که بصیرت دارند و به ولی زمانشان پشت نکردهاند ندای “کیست مرا یاری کند"امام را شنیدند و لبیکگویان دعوتش را با جان و دل پذیرا بودند. نزدیکیهای ظهر است و وقت عشقبازی با معشوق فرا رسیده، امام به نماز عشق میایستد و یاران پشت سر ایشان به مولایشان اقتدا میکنند. دو رکعت نماز عاشقی بین عاشق و معشوق خوانده میشود، دریغا دیوصفتان در هنگامهی نماز هم دست از دریدن برنمیدارند آتش تیرها بر سر امام و یارانش در حال فرود آمدنند. لحظات شیرینی است امام با مولایش دردودل میکند، لحظه موعود نزدیک است.
“خدایا بهر قربانی برایت سر آوردهام
سر نه، بلکه برایت از سر بهتر آوردهام"
زمین و زمان نگران امام و مولای هستی هستند، جن و ملک آماده جانبازیند. فقط کافی است امام فرمان دهد تا انتقام ششماهه گرفته شود. امام میخواهد مردانه بجنگد، با حرامیان اتمام حجت کند. تا در پیشگاه خدا هیچ عذری پذیرفته نباشد. سرور کائنات تنهای تنها مانده است نه برادرجانی هست و نه علیاکبری مانده است. عقیله بنیهاشم جانش را دارد به میدان نبرد میفرستد. امام تکبیرگویان آماده نبرد با شیاطین میشود. عده زیادی را به درک میفرستد، از تشنگی لبانش خشک شده و پاهایش بیرمق گشته است. خطبه میخواند شاید انسانیت خفتهی این گرگان بیدار شود اما افسوس که لقمههای حرام کار خودش را کرده است و به خواب ابدی رفتهاند. ذوالجناح به سمت خیمه برمیگردد اما بدون عزیز دل زهرا"سلاماللهعلیها". بلاکش دوران از خیمه بیرون میآید تا برادرجان را ببیند. برادر را نمیبیند، دواندوان به سمت گودی قتلگاه میرود.
“از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین ، زینب صدا میزد حسین”